سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آدم توداری هستم. در مسایل شخصی هم کاملا محافظه‏کارم. معمولا حس درونی‏ام از چهره‏ام قابل تشخیص نیست.

بعضی وقت‏ها که عصبانی می‏شوم و نمی‏توانم جلوی عصبانیتم را بگیرم،‏ به روایت دوستان و ایضا قضاوت خودم، خیلی غیرقابل تحمل می‏شوم و تا حد زیادی هم باعث رنجش اطرافیان.

یکی از این موارد، دیشب بود. با مظاهر و غلام‏علی مشغول انجام کاری بودیم که باید عجله‏ای انجام می‏شد. خسته بودم و کمی هم بی‏حوصله. تلفن هم که قوز بالا قوز. هر روز به یک مرض خاص دچار می‏شود. خلاصه آن عصبانیت لوس و بی‏مزه سر و کله‏اش پیدا شد و ...

تا امروز چند نفری را با همین عصبانیت بی‏مزه و لعنتی آزرده‏ام بدون آن‏که هیچ خصومت یا مشکلی با آن‏ها داشته باشم. بدتر آن‏که بیشترین سهم تحمل این اخلاق من بر دوش کسانی افتاده است که با من صمیمی‏تر بوده‏اند و به هیچ وجه راضی نبوده‏ام آزارشان بدهم.

البته می‏دانم که آن‏ها بامعرفت‏تر از این‏حرف‏ها هستند اما می‏خواهم بدانند که هر وقت دچار این عصبانیت کوفتی می‏شوم خودم بیشتر از آن‏ها اذیت می‏شوم. شاهد آن‏که چند بار عصبانی شده‏ام و به حامد گفته‏ام فعلا ساکت باشد تا چند دقیقه‏ای بگذرد و دوباره حالم خوب شده است.
آقای مدیر هم بابت بداخلاقی‏ها و لوس‏بازی‏های یک ساله و بیشتر،‏ ما را ببخشند و دعا کنند.

بگذریم...
بالاخره آخر سال است و خوبیت ندارد کسی از آدم دل‏خور باشد.

توی دل کسی نیستم،‏ علم غیب هم ندارم. فکر می‏کنم نویسنده وبلاگ سیم‏جین‏های اخلاقی هم از من رنجیده باشند که امیدوارم لطف کنند و از دعای خیر محروم‏مان نکنند. اگر کس دیگری هم از من رنجیده است،‏ ان‏شاءالله که عفو می‏کند در غیر این‏صورت ...


نوشته شده در  چهارشنبه 85/12/23ساعت  9:59 صبح  توسط  
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بازار مؤمن است یا مستکبر؟
دِ زود باش
بهانه‏ای به نام «دعوت»
[عناوین آرشیوشده]